تو ذوق خوردگی

ساخت وبلاگ

بعد از مدتها که هی با خودم کلنجار رفتم ، گفتم بذار یه نوشته صمیمانه بنویسم برای ن د ا

دو سه بار خوابش را دیده بودم و چند وقت پیش هم توی هش ت گرد یه یادداشتش را که توی دانشکده برایم نوشته بود پیدا کردم

خلاصه یه یادداشت نوشتم و به شماره واتزاپش که راستش آن را هم بچه ها بهم داده بودند فرستادم...

یادداشت را خوانده...

ولی دریغ از حتی یک کلمه...

ینی چکارش کرده ام؟

خلاصه حالگیری بود 

و از خودم هم خوشم نمیاید...

از این آویزانی خودم...

چندوقت پیش هم به رزی ت ا زنگ زدم و مفصل صحبت کردیم ، ولی بعدش دریغ از حتی یک تماس یا یک کامنت در اینستاگرام یا واتزاپ ...

می دانم برخوردم با توجه به همه اصول روانشناسی مدرن و غیرمدرن، و روشهای تخمی و غیرتخمی منطقی نیست ولی چون می خواه سعی کنم واخوردگیم را هی بیان نکنم-ینی می تونم؟- آمدم اینجا نوشتمش...

دقيقه ها - ساعتها - روزها...
ما را در سایت دقيقه ها - ساعتها - روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tarlan2010o بازدید : 135 تاريخ : شنبه 3 آبان 1399 ساعت: 9:26