ب ه م ن هم آمد...

ساخت وبلاگ
همش یه عالمه فکر توی ذهنم هست همه اش...

همش می خواهم بنویسم ولی وقتی می آیم حوصله ندارم:(

بله

عصرها یه ف ل و ک س ی ت ی ن 20 یا 10 و صبحها یه نصفه ب و پ ر و پ ی و ن 75. اینطوری زمستونو سر می کنیم...

دیشب داشتم فکر می کردم که باید برنامه داشته باشم . برنامه سفت و سخت . وگرنه می میرم و نابود می شوم و ... به ت خ م هیچکس هم نیست.

ینی برا همه همین هست ها؛ این چسناله نبود

44 سالم شد راستی

تولد گرفتم . یکیشو خودم. یکیشو بچه های د ف ت ر. یکیشو هم اون دوتا

احساسات متنوعی را تجربه می کنم...

از جمله این که برای اولین بار وقتی پریروز از نیاوران رد می شدم ؛ برای 

دقيقه ها - ساعتها - روزها...
ما را در سایت دقيقه ها - ساعتها - روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tarlan2010o بازدید : 136 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 0:56