شاید همیشه هم همین بوده
شاید خوب ، بله باید حواست باشد به رفتنهایت به آمدنهایت به مرخصی هایت...
ولی از آن طرف اصلاً مهم نیست که کی هستی
که چه کار کرده ای
که چقدر وجودت برای اداره برای سازمان برای شرکتت مهم است
اصلاً مهم هست؟
مثل همان موقع استخدام که مهم نبود که هستی؟؟؟
شاید اینهایی هم که ک ن کور قبول نشده اند همین را بگویند البته که مهم نبوده کی اند؟ و یک امتحان فرصتهایشان را به باد داده... که شاید هم نداده... که شاید من هم باید این قضیه را فرصتی اصلاً در نظر بگیرم...
به هر حال الان و توی این هیرو ویری که معلوم نیست چه می شود یا نمی شود... حالم از چهارشنبه گرفته بود:(
خدایا
نیاز دارم همانطور که از دیشب هم گفتم
یکی امروز به من مهربانی ای بکند که احساس کنم هنوز توی دنیا یک چیزهایی مهم است...
مجازات بکنید لعنتی ها
ولی برای یک چیزهایی هم تشویق کنید، ببینید، قدر بدانید...
هر چند
هر چند
باید هم تلاش کرد . راه رفت. گشت و دید.
من که نخواسته ام مخصوصاً کلک بزنم . کم کاری کنم ، یا کاری را انجام ندهم...، حداقل پیش خودم بیا سرمان را بالا بگیریم و خودمان را اذیت نکنیم
پول می گیرند بقیه؟
خوب چه کار کنم؟؟؟ پولش را بگیرند ، حالش را ببرند و من غصه هم بخورم؟؟؟
اما...
اما از حیث رشد شخصی... این داستان صبح بیدار شدن را می توانم کنترل کنم
ورزش کردن را
شنا کردن را
توجه به خودت و پوست و مو و و و ...
حالت از این سیستم و بی نظمی و بی فکری اش به هم می خورد، از زندگی به هم نخورد...
دقيقه ها - ساعتها - روزها...