آرزو برای نوشتن

ساخت وبلاگ
هزار سال است می خواهم بنویسم اینجا...

و هی نمی توانم 

چقدر هم نوشتن خوب است و چقدر هم به من کمک می کند ...

البته باید ناشناسِ ناشناسِ ناشناس باشی که بتوانی راحتِ راحتِ راحت بنویسی...

از این سه سالی که بر من گذشت...

از این لحن سرد و غریبه و بداخلاق رییس بلافصلم که هنوز هم که هنوز است اذیتم می کند...

از آرزوهایم

از این که آخر‍، دنیا چطوری است ...

چطور الان و در این سن باید احساساتم را تنظیم کنم؟

همیشه عادت داشته ام و خیلی برایم مهم بوده که کارهایی که می کنم دیده شود و مورد تشویق قرار بگیرم 

با خانم ع د ل ب ن د علی الخصوص دیدم اصلاً نباید چنین انتظاری داشته باشم. کارت وظیفه ات است و تمام. ایراد اگر داشته باشد مواخذه می شوی ، شاید هم اساسی...

یه جورهایی درست است . پول می گیری که کار کنی . خراب هم نباید بشود...

ولی کنترل مرحله به مرحله...، عدم توجه به خصوصیات فردی و سن و سال و سابقه...، عدم ایجاد حس خوب در کار کردن و کار کردن ماشین وار بی احساس و علاقه... نکاتی هستند که فکر کنم مدبریت نوین منابع انسانی هم بسیار بهش توجه می کند...

سخت ، مزخرف و زنده کننده خاطرات نهادینه شده بشری از دوران برده داری است کار کردن با این زن...

پیشش که می روی از هیچ چیز ازت نمی پرسد ... به جز کار که آن هم نمی دانم چرا اغلب مواقع من بهش بدهکارم

به هرحال ....

ورزش نکرده ام این سه سال

همه اش خسته بوده ام

و زندگی ام اصلاً خوشحال کننده نبوده

متاسفم .می دانم چُسناله کردن چاره کار نیست. می دانم همه اش شکایت و ... چاره ی کار نیست. باید قوی تر می بودم. باید قوی تر باشم. ولی در شرایطی که دارم ،‌ به هرحال این داستانها که گفتم موثر بوده...

نمی دانم ... نمی دانم چ ه ل و س ه سالم است... یعنی پیرم؟ یعنی جوانم؟ چقدر اهمیت دارد؟

آیا قادر به پوشیدن ب ی ک ی ن ی خواهم بود در عمر باقیمانده ام؟

آیا احساس آرامش و خوشبختی ادامه دار خواهم داشت؟

آیا می توانیم با ش م ی م ک ما همی دوتایی برویم خ ا رج ه؟

آیا می توانم ....

نمی دانم چه بگویم...

الان همانطور که طی سه سال گذشته و بلکه هم بیشتر خیلی کمبود در بدنم حس می کنم... احساس می کنم دارم بدنم و عضلاتم را از دست می دهم و کار موثری هم برایش نمی کنم... باید باید باید 

باید

چاره ای برای این موضوع بیاندیشم...

دقيقه ها - ساعتها - روزها...
ما را در سایت دقيقه ها - ساعتها - روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tarlan2010o بازدید : 158 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 11:28